چه کسی کتاب را زندانی میکند

بحثی در تاثیر اسلام بر گسترش علوم و نویسندگی

چند تن از آشنایانی که به منزلم آمدند و با دیدن مجموعه کتابهایم از من درخواست کتاب کردند، زمانیکه با مخالفت من روبرو شدند با تفخر و اعتراض گفتند: تو کتاب را زندانی میکنی کتاب برای خواندن است وباید به دیگران قرض بدهی. این مسئله به مرحله ای رسیده که متوجه شدم برخورد و بررسی این نکته میتواند چندین نکته دیگر از ضعف ها و اشتباهات مردمان را  نشان داده و  به رفع آن کمک نماید.

 

داستان زندانی کردن کتاب چیست

در سالیان نه چندان دور کتابها بصورت دستی نوشته و نسخه برداری میشد. هرچند چاپهای دستی هم در چند قرن پیش  بود ولی کتب ارزشمند و مخصوصاً آنهائیکه برای شاهان و قدرتمندان نوشته میشد بصورت دستی بود و از تکثیر زیاد آنها جلوگیری میشد. معمولاً مطالب تنها در یک نسخه  نوشته میشد و کمتر اتفاق میافتاد که نویسنده همزمان نسخه دیگری را هم بنویسد. زمانیکه کتاب یا نوشته ای  به کتابخانه دربار یا افراد قدرتمند میرسید تنها در اختیار افراد خاصی برای مطالعه قرار میگرفت.

هرگاه آوازه کتابی فراگیر میشد شاهان و قدرتمندان دیگری درخواست نسخه ای از آنرا میکردند و در صورتِ موافقتِ صاحب نسخه، کاتبان یا نسخه بردارانی از روی نسخه اصلی شروع به نسخه برداری میکردند.

اگر به این تنوع نسخه برداران چند نکته دیگر مثلاً؛ زمان نسخه برداری  بعد از نوشته اولیه که در مواردی به چندین ده سال میرسید،  کم سوادی بعضی نسخه برداران ویا ندانستن بعضی مفاهیمِ مورد نظر نویسنده ( که گاه نیز مرده بود و نمیتوانست بر نسخه برداران کنترل داشته باشد)، کهنه و پاک شدن بعضی حروف، نبودن اعراب (که در مواردی باعث میگردید میان کلمات شک و تردید ایجاد بشود و یا حتی در برداشت مفهوم جملات تاثیر گذاشته و در نتیجه نسخه بردار دچار بد فهمی شده و در مواردی تمام معنی متنِ - آن جمله- عوض شود)  و چند نکته ریز و درشت دیگر را هم اضافه کنیم آنگاه دیده میشود که هیچگاه دو نسخه کاملاً مطابق هم پیدا نخواهد شد. بهمین دلیل استکه مصححین متون  قدیمی برای ارائه یک کتاب، باید چندین نسخه را مطالعه و مقایسه کنند و از دانش خوبی هم نسبت به افکار نویسنده و... برخوردار باشند تا بلکه بتوانند نسخه نسبتاً مناسبی را به عموم ارائه بدهند.

این تا آنجائی بود که کار با خوبی و خوشی پیش میرفت اما در بسیاری موارد اجازه نسخه برداری و یا حتی اجازه مطالعه کتب به دیگران داده نمیشد. گاه پیش میآمد که نسخه ای از کتابی از طریق ارث و یا شکل دیگری بدست شخصی میرسید ولی آن شخص با نوشته های آن مخالف بود. این شخص ممکن بود هر بلائی برسر آن کتاب بیاورد و مثلاً آنرا نابود کند ولی در بهترین حالت ممکن بود آن را از دسترس مطالعه دیگران بدور نگهدارد.

 یک فیلم سینمائی غربی که یکی دو دهه پیش به نمایش در آمد داستان مرگ های عجیبی در قرون گذشته در یک کلیسا بود که باعث گردید مراجع بالاتر کلیسا شخصی را برای بررسی بفرستند و عاقبت معلوم میشود که یکی از کشیشانی که مسئول کتابخانه بوده کتابی را که فکر میکرده ضد دین است و نمیخواسته کسی مطالعه بکند سمی کرده بود. در نتیجه تماس افراد کنجکاوی که میخواستند آنرا بخوانند با این صفحات  باعث مرگ آنها میشد. این داستان چه دروغ و چه راست باز گو کننده واقعیت وجودی  چنین مواردی  بوده است.

از دسترس بدور نگهداشتن دلیل دیگری هم میتوانست داشته باشد اینکه شخصی بخواهد خود تنها خواننده و داننده آن کتاب باشد در چنین حالاتی نیز بود که بطور دقیق میشد گفت فلان شخص کتاب را زندانی کرده یا کتاب در زندان است.

 

وضعیت در زمان حال چگونه است.

سانسور علنی و مخفی در جهان کدامست.

زندانی کردن فکر در عصر حاضر چگونه صورت میگیرد.

اکنون چند دهه است که صنعت چاپ پیشرفت زیادی کرده است و کتابی که نوشته میشود بصورت مجموعه ای یکسان و بدون هیچ تفاوتی با یکدیگر چاپ میشود در این شکل از انتشار تمامی نسخه ها دارای همان انشاء و کلمات است وتفاوتی در آنها دیده نمیشود نویسنده هم بر آن نظارت دارد. معمولاً چاپ کتاب در چند هزار نسخه انجام میگیرد و در صورتیکه همگی به فروش رسید بار دیگر تجدید چاپ میشود. پس چاپ کتابهای جدید مشکلی ندارد. بیشترین موردی که این کتاب ها یا نوشته ها را شامل میشود سانسور پیش از انتشار است که دولتها بدلایلی از انتشار بعضی متون جلوگیری علنی و یا غیر علنی میکنند؛  و بجرات میتوان گفت که چنین امری در تمام کشورها صورت میگیرد.  

سانسور و فشار بر افکار مخالف، بستگی به توان و موقعیت دولتها، متفاوت میباشد؛ اما باید مطمئن بود که در تمامی کشورها و حتی آنهائیکه ادعای بزرگترین دمکراسی ها وآزادی های بیان و... را در جهان  دارند بلااستثنا صورت میگیرد؛  ولی همانطور که گفته شد بستگی تام به موقعیت دولتها و مخصوصاً تثبیت قدرت آنها در جامعه و شیوه کنترل پیشرفته یا عقب مانده آنها بر مردم و نیز میزان خنثی  کردن و یا خفه کردن مردم، دارد.

در مواردی نیز کتابی چاپ و منتشر میشود ولی بعد صاحبان قدرت پشیمان شده از انتشار مجدد آن جلوگیری کرده و یا حتی نسخ موجود را بنوعی جمع آوری یا نابود میکنند.

در تمامی کشورها دولتها برای فرهنگ سازی اقدام به انتشار کتب و مطالبی میکنند که بدان شستشوی مغزی گفته میشود این اقدام در مواردی آنچنان قوی است که انتشار اندک مطالب ارزشمند و مخالف را تحت الشعاع قرار داده و در نتیجه آنها را بی اثر میکند این عمل هرچند سانسور نامیده نمیشود ولی اثرش از سانسور بیشتر است زیرا در صورتیکه مهر سانسور  بر نوشته ای خورد بیشتر مورد کنجکاوی و تحریک مردم قرار میگیرد؛  ولی زمانیکه نوشته ای  برخلاف خواسته دولتمردان انتشار یافت و در شلوغی تبلیغات آنها گم و ناپیدا شد، هم به این مقصود ( خفه کردن صدای مخالف) رسیده اند و هم میتوانند فریاد سر دهند که " در کشور آزادی بیان است"  و استفاده مضاعف ببرند.

 

در این یکی دو ده اخیر با گسترش کامپیوتر و اینترنت زندانی کردن کتاب و در اصل افکار، از شکل قدیمی خارج شده  و روش های نوین و مترقی و توسعه یافته جای آنرا گرفته است؛ بطوریکه حتی میتوان مردم را نیز فریب داد و ادعای آزادی و دمکراسی را نیز داشت. این عمل در اساس سرکوب و خفه کردن مردم بصورت نرم و نامرئی است؛ همانکه از قدیم میگفتند " با پنبه سربریدن"،  بطوریکه خود مردم نیز متوجه نشوند.

مثلاً خود من بعنوان یک نمونه زنده و مشخص، از جانب ایران مورد سانسور علنی  و در سوئد سانسور غیر علنی واعلام نشده هستم.

کسانی در سوئد هستند (اعم از سوئدی ها و یا مهاجران) که نمیدانند  در این باصطلاح آزادترین کشور جهان سانسور بیداد میکند؛ پس در واقع باید گفت این دسته مردم در این کشور اقامت دارند و زندگی بمعنی واقعی نمیکنند درست مثل کسانیکه برای یک مسافرت کوتاه در جائی اقامت میکنند و تنها ظواهر آنجا را میبینند.

این واقعیت در تمام کشورهای  اروپائی و آمریکائی وجود دارد و حتی با شدت بیشتر اعمال میشود. این را باید زندانی کردن فکر نامید که فراتر از زندانی کردن کتاب است و با شیوه های پُست مدرن، پسا مدرن و هر نام مدرن و پیشرفته  جدیدی که بخواهید بدان بدهید، صورت میگیرد.

بنابراین تنها راه انتشار مطالب از طریق اینترنت است که بدست تعداد اندکی میرسد و در هیاهوی بسیار رسانه های بزرگ گم میشود. ولی کار بدینجا خاتمه نمییابد زیرا زمانیکه خطر یک شخص و افکارش را حتی در همین حد نیز احساس کنند آنگاه برای نابود کردن او  روشهای پیشرفته یا پُست مدرن ( خفه کردن یا با پنبه سربریدن بطور تمام و کمال) را به اجرا در میآورند.

یک داستان یا واقعه واقعی قدیمی ایرانی چنین است: زمانی شاهی بر یکی از نزدیکانش خشمگین شد و چون بیم آن میرفت که فرمان قتل او صادر بشود زن شاه که از اقوام آن فرد بود از شاه خواهش کرد

" خونش را نریزد" و مقصود او آن بود که شخص مورد نظر را نکشد. شاه پذیرفت و دستور داد که آن شخص را خفه بکنند. شاه آن شخص را کشت  ولی خونی هم ریخته نشد.

عین همین کار در این زمان در کشورهای پیشرفته صورت میگیرد. ولی در کشورهائی که هنوز به این مقام و جایگاه و موقعیت والای انسانی!!!( همانند غرب) نرسیده اند برای از میان بردن مخالفان سروصدا براه میافتد.

در اساس بخاطر سیستم عقب مانده  مملکت هاست که بناچار کار با سروصدا انجام میگیرد. کشورهای پیشرفته کاملاً و صد در صد پلیسی هستند  و بهمین دلیل و استفاده از پیشرفته ترین امکانات علمی، این  سیستم پلیسی و تحت کنترل بودن همه چیزها دیده نمیشود؛ درست برعکس کشورهای در حال توسعه که کمترین حرکتشان کاملاً علنی است و دیده میشود و در نتیجه مهر دیکتاتوری بر آنها میخورد.

یکی از شیرین ترین یا بامزه ترین مثالها در زمان صدام حسین دیکتاتور عراق!!! بود.

آنزمان بعنوان نمونه ای از دیکتاتوری صدام حسین، در غرب مطرح میکردند که او اجازه داده تنها یک نوع فاکس وارد کشور عراق شود زیرا تنها آن نوع را میتوانست کنترل کند ولی غرب دمکراسی  دارد و اجازه ورود تمام انواع فاکس ها را میدهد.

طنز قضیه آنجاست که در واقع در غرب بدین دلیل اجازه ورود تمام انواع را میدادند که هیچ نوع فاکسی در جهان وجود نداشت که از قبل آنها سیستم کنترل آن را نداشته باشند و نیاز به ممنوع کردن ورود آن باشد.

چند سالی طول کشید تا مجبور شدند اعتراف کنند که آنها کلیه فاکس ها، ای میل ها، کامپیوترها، موبایل تلفن ها ووو را تمام و کمال کنترل میکنند. اینها سیستم کنترل و جاسوسی مخفی است.

 

تحولی که بعد ازاسلام در علم و نویسندگی بوجودآمد

باز گردیم به متون قدیمی و مخصوصاً متون قدیمی بعد از اسلام؛ زیرا  پیش از اسلام متون زیادی نوشته نشده بود.  در این میان تعدادی از نوشته های پیش از اسلام از میان رفته و اثری از آنها نیست  و از آنهائی هم که باقی مانده اند تعدادی منتشر شده و احتمالاً تعدادی هم هست که هنوز بصورت وسیع ارائه نشده است.

بعد از اسلام تحول بزرگی در جهان بوجود آمد و میتوان گفت بیکباره نوعی انقلاب عظیم صورت گرفت بطوریکه ابداً قابل مقایسه با دوره پیش از خود نیست. ابن ندیم  متوفی در378 یا 380 ه ق کتابی دارد بنام الفهرست (ترجمه محمد رضا تجدد،انتشارات اساطیر چاپ اول 1381) که در آن نام کتابهای موجود را( در واقع بیشتر آن کتابهائی را که خودش دیده) فهرست کرده و درباره هر کدام از آنها نیز توضیح مختصری داده است که حتی در مواردی تنها نام شخصی را برده و در برابر آن چندین کتاب منصوب به او را نام برده بطوریکه در یک صفحه نام چندین نویسنده ودر نتیجه دهها عنوان کتاب آمده است، با وجود این اختصار، کتاب الفهرست  647 صفحه را بخود اختصای داده است. حال چنانچه تصور شود که این تازه شروع کار بوده زیرا که در قرن اول هجری هنوز مراحل اولیه و تثبیت حکومت بوده و چیز زیادی بیرون نیامد و اینهمه کتاب تنها مربوط به دو سه قرن میشود،  پس میتوان تصور کرد که در عرض چند قرن پس از این زمان چه مجموعه عظیم نوشتاری خلق شده است.

این مجموعه عظیم اکثراً بزبان عربی نوشته شده است که هنوز مقدار بسیار زیادی از آنها حتی  مهمترین هایش به پارسی ترجمه  نشده است. در این میان بسیاری از نوشته هائی هم که  توسط ایرانیان بوده بهمین شکل مانده است.  کتب ارزشمندی مانند " شفا" اثر مهم ابن سینا در فلسفه و یا " مال الهند " اثر مهم بیرونی هنوز به زبان پارسی ترجمه نشده اند. برای انجام تمامی این کارها زمانی نسبتاً زیاد باضافه همت و سرمایه گذاری زیاد که بنظر میرسد (با شرایط فعلی ایران) بیشتر آن دولتی باشد لازم است.

اما آنچه که بیشتر به این بحث ما مربوط میشود آنستکه؛ زندانی بودن کتاب در حال حاضر چیست؟

این مسئله شامل آن دسته از کتابهای  خطی میشود که هنوز منتشر نشده اند و تعدادی از آنها بزبان عربی  و برخی نیز بزبان پارسی است.

 

آنچه که بزبان عربی است و هنوز ترجمه نشده است

کتبی که توسط دانشمندان عرب تصحیح و منتشر شده اند از زندان خارج شده اند اما آن دسته که هنوز تکثیر نشده اند یعنی بصورت نسخ خطی اندک و پراکنده در جاهای مختلف هستند را میتوان گفت که هنوز در زندان هستند. این دسته کتب یا در اختیار افراد یعنی بصورت مالکیت شخصی است ویا درکتابخانه ها در سراسر دنیا پراکنده اند. البته در خصوص اینکه چه تعداد چنین کتب یا متونی بزبان عربی هست که تکثیر نشده اطلاع خوبی ندارم ولی شاید با توضیحاتی که درباره کتب پارسیِ منتشر نشده در ذیل میآید  موضوع  کمی روشن بشود.

کتب عربی که هنوز بزبان پارسی ترجمه نشده اند، نیاز به آن دارند که افرادی خبره و آشنا بنوشته ها

و افکار نویسندگانش ( و حتی در سطحی وسیع تراز نویسنده هر کتاب) و با دانشی خوب از زبان عربی دست به اینکار بزنند. این کتب تا زمانیکه به پارسی ترجمه نشده اند در زندان زبان گرفتارند.

 

آنچه که بزبان پارسی است و هنوز تکثیر نشده اند

این دسته کتب علیرغم اینکه بزبان پارسی بوده و برای پارسی زبانان خواندنش آسان است ولی هنوز تکثیر و در اختیار عموم قرار داده نشده است. که دو دلیل اصلی میتوان برای آن نام برد.

اول:  عدم انتشار  کتبی که در ایران و در اختیار پارسی زبانان است. این را بیشتر میتوان همان زندانی کردن کتاب نامید.  

بعضی از متفکران و دانشمندان برجسته ایرانی بدلیل در اختیار داشتن چنین متونی سطح دانش و اطلاعاتشان نسبت بدیگران بسیار فراتر بوده و شاید بهمین دلیل نیز بعضی از آنها در مواردی حاضر به ارائه آن برای تکثیر نمیشدند.  چنانچه به مقدمه بعضی از متونی که تکثیر شده اند نظری افکنده شود دیده میشود که مصحح چقدر از فردی که کتاب را به او قرض داده تشکر کرده است.

در مواقعیکه مصحح توانسته چند نسخه دیگر را نیز تهیه کند آنگاه کار بهتری ارائه شده است. اما بعضی مواقع نیز دارنده کتاب بدلیل اینکه نمیخواسته احیاناً آن نسخه منحصر بفرد از دستش خارج شده و یا از میان برود از ارائه آن بدیگران برای تکثیر خوداری میکرد. هر چند باید پذیرفت که اکنون بسیاری از این موارد با پیشرفت علم از میان رفته است مثلاً شخص میتواند فیلم، کپی یا اسکنی از نسخه منحصر بفرد خود را در اختیار شخصی که توان تصحیح و ارائه کتاب را دارد قرار بدهد.

 

دوم:  کتبی که در خارج از ایران و در کتابخانه های سایر کشورهاست.

من خود شاهد چنین نمونه هائی بوده ام و مخصوصاً اکنون سه کتاب ارزشمند که در آنها مجموعه ای از آثار دانشمندان ایرانی و اکثراً بزبان پارسی است را دارم. این سه کتاب تحت عناوین؛ گل و نوروز که کتاب شعری است که اشعار آن کاملاً شبیه اشعار حافظ است درحالیکه برای سالیان سال ایرانیان فکر میکردند چنین کتابی وجود ندارد و آنها که از آن نام میبرند دروغ میگویند.  دیگر کتابی تحت عنوان 10 مقاله فلسفی و دیگری بیست مقاله ادبی فلسفی است که این هر دو مجموعه ای از مقالات بزرگان ایرانی و عرب و اکثراً بزبان پارسی است. تمامی اینها در کتابخانه دانشگاه اپسالا به همت آقای علی محدث پیدا و منتشر شد. از این کتب تنها چند نسخه انگشت شمار در چند کتابخانه در جهان موجود بوده است. این را شاید با ملاحظاتی بتوان گفت زندانی کردن کتاب!

نمونه دیگر کتاب " تاریخ رشیدی" نوشته  میرزا محمد حیدر دوغلات 905 – 957  ه ق است. آقای دکتر عباسقلی غفاری فرد در مقدمه این کتاب اشاره دارد که از سالیان پیش از انتشار آن  با نامش  در کتاب " تاریخ شاه اسماعیل صفوی" آشنا شده بود و چند سال بدنبال آن بود تا اینکه بالاخره نسخه ای بزبان انگلیسی پیدا میکند و سعی در ترجمه آن مینماید تصور ایشان بر آن بوده که اصل کتاب بزبان ترکی ازبکی نوشته شده اما پس از چند سال دیگر متوجه میشود که اصل آن بزبان پارسی است و بالاخره آنرا  با زحمات زیاد ( از جمله نسخه ای در بخش اسناد و نسخ خطی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران)  مییابد که داستان آن میتواند بسیار آموزنده باشد و دقیقاً هم گوشه های زیادی از این بحث ما را روشن مینماید. بهر صورت فعلاً  چاپ اول این کتاب 1383 توسط میراث مکتوب در 1500 نسخه منتشر شده و خوشبختانه توانسته ام نسخه ای از آنرا خریداری نمایم.

این ها نمونه های جالبی است که آنرا میتوان زندانی کردن کتاب نامید البته در صورتیکه عمد در نهان کردن آنها باشد ولی زمانیکه دلیل عدم انتشار آنها نبودِ امکانات در مجموع (اعم از نبودن متخصص یا بودجه و...) باشد آنرا نمیتوان چنین نامید بلکه همین که این کتب در جائی محفوظ مانده و از گزند ونابودی حفظ شده اند جای تشکر دارد.

 

حال با این توضیح برگردیم به آن صحبت اول و اینکه عده ای بمن گفتند که کتاب را زندانی کرده ای.

همین کتاب " تاریخ رشیدی " سالیان سال در زندان بود ولی من که تنها نسخه ای  چاپی از آن را برای مطالعه خریده ام بعنوان زندانی کننده کتاب نباید نامیده بشوم. اگر بنده بعنوان مسئول در برابر عموم مردم و با بودجه دولتی کتاب ( مخصوصاً کتابی خطی و منحصر بفرد) میخریدم و بعد پنهان میکردم آنگاه چنین حرفی صادق بود. ولی در حالیکه تمام زندگی ام را برای اینکار نهاده و تمامی وقتم صرف مطالعه آنها میشود بطوریکه فرصت دیگری حتی برای بیرون رفتن از منزل (بخوان کتابخانه) را ندارم؛ این دیگر نشان از ضعف دانش و بی انصافی خود آن افراد است.

کاری باین ندارم که این افراد و سایرینی دیگر وقت خود را صرف چه کاری میکنند ولی آنکه

علاقه مند به مطالعه  و کتاب خوان است  باید آنچه را که میخواهد بخرد و یا از کتابخانه عمومی تهیه کند. حاصل تمام عمرم مجموعه ای کتب مرجع است و کتابهای مرجع را نیز حتی هیچ کتابخانه ای به بیرون نمیدهد. البته بسیاری از کتب من در کتابخانه ها بعنوان مرجع بحساب نمیآند ولی از آنجائیکه کتابخانه من شخصی (برای حفظ آنها مهر " کتابخانه شخصی حسن بایگان" را نیز بر آنها زده ام) و مورد استفاده روزانه ام است پس تمامی این کتب برای من مرجع شناخته میشوند. و اگر قرار باشد بدیگران کتاب قرض بدهم در هر زمان ممکن است دهها جلد کتاب بیرون باشد، این کار نه تنها نقصی اساسی در کارهایم ایجاد میکند بلکه باید تمام کارم بشود کار یک کتابدار کتابخانه و بدنبال قرض دادن و پس گرفتن آنها باشم.

البته سالها پیش سعی کردم تا حمایت مقامات دولتی را برای راه اندازی مرکزی جلب کنم که در آنجا همین کتابها را در اختیار علاقه مندان قرار دهم و خود نیز در همانجا  به مطالعه و تحقیق بپردازم و نیزکنترل کار و کتابهایم را در دست داشته باشم  ولیکن مسئولین امر که بودجه های بسیار کلانی را صرف کارهای بیهوده میکنند حاضر به حمایت نشدند. هر چند که اساس کار یعنی همین منابع  از طرف من و با بودجه شخصی تهیه میشد و خودم نیز حاضر بودم در آنجا باشم و کمک های لازم را به مراجعه کنندگان که میتوانستند ایرانیان و سایر محققین از هر کجای دنیا باشند بکنم.

 

اسلام و تاثیر آن بر علم

شاید بزرگترین و مشخص ترین حکومتی که با دین یا افکاری منسجم در جهان بر مسند قدرت نشست اسلام باشد.

معروف است که چنگیز خان قوانین خاصی بنام " یاسا" داشت. شاید بعضی دیگر هم ( حتی اگر نامی از قوانین و دستورالعمل ها در شناسنامه کاری اشان هویدا نباشد)  چنین بوده اند. ولیکن اسلام چیزی کاملاً مجزا است و دقیقاً بهمین دلیل هم هست که همیشه از حکومت اسلامی و جهان اسلام ووو اسم برده میشود و کمتر گفته میشود حکومت اعراب یا دولت اعراب.

اصطلاح دولتهای اعراب جدید است؛ تا زمانیکه خلفا بر سر کار بودند و بر سرزمین های گسترده ای حکومت میکردند گفته میشد حکومت اسلامی، جهان اسلام، نوشتارهای مسلمانان ووو.

اقوام عرب جنوبی با رهبری محمد بن عبدالله متحد شدند ولی تنها  پس از مرگ وی توانستند ایرانِ ضعیف و دچار بحران داخلی را شکست بدهند و کاملاً در هم بریزند و شکست هائی هم بر رومیان وارد کنند ولی بدلیل قدرت و توان افکار محمد بر این مردم  همیشه صحبت از اسلام، حکومت مسلمانان و غیره میشود.

هر چند افکار محمد بنام فلسفه مطرح نشد اما در آن مباحث اساسی فلسفه وجود دارد و از این بابت بجرات میگویم که تمامی آن اصول کلی و اساسی را که فلسفه و فیلسوف باید در نظر داشته باشد در خود داشت. در حالیکه بسیاری از باصطلاح فلاسفه قدیم و جدید (عصر حاضر) از بررسی بعضی از این مسائل اساسی بری هستند و در نتیجه ابداً شایسته نام فیلسوف نیستند زیرا فلسفه ای ندارند.

بهر صورت تاثیر افکار و کلام محمد و قرآن ( حال چه حادث باشد و چه قدیم و یا ازلی و یا...) برخلفای بعدی و مریدان، بدان حد وسیع و فراگیر بود که در تمام سرزمین های شرق ایران تا غرب آفریقا همه خود را در جهان اسلام میدیدند.

هرچند در اوایل اسلام کتاب سوزان و کتاب شویان براه افتاد و بسیاری از کتب از میان رفت و حتی از بعضی از آنها  نسخه ای باقی نماند اما پس از چندی نهضت کتاب و توسعه آن فراگیر شد بطوریکه بجرات میتوان گفت در هیچ کجای دنیا و تاریخ بشر بدان شکل وجود نداشته بود.

 

 

برای تکمیل و نیز شیرین تر شدن بحث، از زاویه دیگری به موضوع نگریسته، چند نمونه و مثال آورده میشود.

 

نگاهی به تهذیب الاخلاق

" تهذیب الاخلاق " تالیف یحیی بن عدی بن حمید بن زکریا، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق دکتر سید محمد دامادی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی ( پژوهشگاه) چاپ دوم 1371 در 1500 نسخه.

مصحح در شرح احوال مولف آورده است که او متولد 280 و متوفی بسال 364 ه ق برابر با 894 و 975 میلادی است. از نصرانیان یعقوبی النحله و در تکریت زاده شده است.  نزد فارابی  و ابو بشر بن متی بن یونس القنائی علم آموخته است. او انسانی بسیار پرکار بود و ضمن داشتن تالیفات بسیار،

ترجمه هائی نیز دارد.

ابن ندیم در باره اش مینویسد: " روزی که در میانِ وراقان بودیم و من وی را از کار بسیار نوشتن ملامت مینمودم، خطاب بمن گفت: از صبر و حوصله من، تو تعجب داری؟ من از تفسیر طبری دو نسخه به خط خود نوشته و برای پادشاهانِ اطراف فرستادم و از کتاب های متکلمان، بیرون از شمار نسخه برداری کرده ام، و به یاد ندارم که در حیاتِ خویش شب و روزی گذشته باشد و کم تر از صد صفحه نوشته باشم!".

این قسمت تنها یک نمونه از نسخه برداری است.

در ادامه مصحح چنین آورده، ابو حیان توحیدی ( فوت 400 ه ق) در باره وی میگوید:

" شیخی خوش خوی  اما بی آرام بود. ترجمه اش نارسا و تشریفی بی اندام و کوتاه برقامت عبارت بود. هر چند مسائل گوناگون را با رفق و مدارا بخوبی حل میکرد و بسیاری از مستمعان در محضر وی به استادی رسیدند، اما از وسعتِ دامنه الهیات خسته میشد و از سیر در آفاقِ آن باز میماند و از استناد به مطالب الهی سرباز میزد زیرا علاوه بر دقیق بودنِ مسایل مذکور، درک عظمت مباحثِ الهی برایش نامفهوم بود. اما مردی نیک محضر بود".

مصحح ادامه میدهد: از آثار وی میتوان کتاب " تهذیب الاخلاق" و " شرح مقاله اسکندر" در بیان فرق میانِ جنس و ماده، و " مقاله یی در باره موجودات" و " مقاله ارسطو در دانش ماوراء الطبیعه"  و

" رد بر آنچه فرقه های سه گانه ( یعقوبی، نسطوری و ملکی) بدان باور دارند" در کتابخانه واتیکان و مسایل شاملِ هفده رساله، و " مقاله در بیانِ آن که حرارت آتش، جوهر آتش نیست." و " رساله یی در رد بر معتقدان به ترکیب اجسام از اجزاء لایتجزی" و " رساله یی در تحلیلِ انواع قیاس" و " رساله یی در باره آرائ تحقق یافته حکما" را نام برد.

این مقدمه کوتاه نشان میدهد که یحیی از مسیحیان یعقوبی بوده ولی با گرایش به فلسفه از مسیحیت روی برگردانده و حتی کتابی در رد سه فرقه مهم مسیحی آن زمان نوشته و کتابی نیز در تایید حکما.  جالب توجه آنکه او که مسیحی زاده بوده در سرزمین های اسلامی بدنیا آمده و شاگردی معلمان مسلمان زاده را بر گردن گرفته و البته خود نیز معلم مسلمان و مسیحی زادگان نیز گردیده است.

نکته دیگر اینکه تعدادی از نوشته های او در کتابخانه واتیکان است.

آنچه که ابو حیان در باره ترجمه های او نوشته نیز از نکات جالب توجه است و نشانگر توجه دانشمندان آن زمان به فن ترجمه میباشد.

 

اما از همه مهمتر خود متن کتاب " تهذیب الاخلاق " است. این کتاب که در خصوص اخلاق نوشته شده و در عین اختصار( تنها 54 صفحه) کلی ترین و مهمترین مسائل را بشکل بسیار زیبائی بیان میکند. حقیقتاً این کتاب از نوادر کتبی بود که بیشتر از 3-4 بار خواندم و هر بار نیز لذت بردم.

یکی از نکات جالب کتاب آنستکه ضمن بررسی مسائل اخلاقی که باید بدان عمل  و یا پرهیز کرد،  بدین نکته دقیق نیز توجه دارد که همگان نباید به این دستورات عمل کنند و مخصوصاً سلاطین را در موادری استثنا میکند.

در صفحه 61 کتاب چنین آمده است:

14- دیگر ((خوش نیتی)) است و آن پندار نیک ( حسن اعتقاد) به همه مردمان است و ترک فرومایگی و ترفند و حیله گری و خدعه است و این خصلتی است که از همه مردمان ستوده است جز فرمانروایان که تخلق پایدار بدان، به مصلحت ایشان نیست زیرا جز در سایه ترفند و فریب و حیله با دشمنان میسر نیست. اما اعتقاد به دوستان و برگزیدیگان و فرمابرداران ایشان، پسندیده است."

 

صفحه 67 کتاب:

14- دیگر ((بدسرشتی)) است و آن بدخواهی درونی برای دیگران و تظاهر به خیرخواهی و فریبکاری و مکر و خدعه در رفتار با مردمان است و این خوی، بجز پادشاهان و سران که بناگزیر- این شیوه را باید بکار گیرند و با مخالفان و دشمنان بدین نسق رفتار کنند – از همگان ستوده است. اما هرگاه فرمانروائی، نسبت به یاران و نزدیکان خود چنین کند، ناپسند است.

 

صفحه 69 کتاب:

2- دیگر (( زیور پرستی )) است. و آن خود آرایی ظاهری و توجه بی اندازه به مرکوب و وسایل زندگانی و تعدد خدمتکاران و اطرافیانست.

و این خوی از فرمانروایان و بزرگان و ندیمان جوان و ثروتمندان و زنان، ناپسند نیست ولی از تارکان دنیا و پارسایان و پیران و دانشوران، بویژه خطیبان و واعظان و سران شهرها، خود آرایی و زیور پرستی زشت و ناپسند است. و پشمینه پوشی و پوشاک خشن و پیاده روی و پابرهنگی و حضور در مساجد و پرهیز از تن پروری و آسایش خواهی زیبنده ایشانست.

 

در صفحه 70 کتاب آمده است:

4- دیگر (( پارسایی)) است. که عبارت از بی میلی به دارایی و به دنیاوی و کسب دارایی و اندوختن مال است و ترجیح فقر و فاقه به تمول و تنعم، ((زهد)) بشمار میرود. و از مقوله زهد، خوارمایه انگاشتن جهان و زیبائی ها و بهره مندی های آن و بی اعتنائی به مراکب عالی و خُرد انگاشتن شاهان و قلمرو فرماندهی آنان و صاحبان دارایی و مال است.

و این خوی بویژه از دانشمندان و بزرگان دین و خطیبان و واعظان و کسانی که مردمان را به بقای بعد از مرگ و زندگانی آن جهانی برمیانگیزند، بسیار پسندیده است. اما از پادشاهان و بزرگان ناپسند است و سزاوار نیست. چه پادشاه هرگاه پارسایی ورزید، ناتمام جلوه گر میشود.

چه پادشاهیش تنها با گردآوری اموال و ظواهر و فراهم ساختن آن ها تکمیل میگردد. تا در سایه آن ها از حکومتش دفاع کرده و ازقلمرو خویش پاسداری نموده، مردم را بوسیله آن دلجوئی کند و انجام این مقاصد – با پارسایی مغایر است. چه هرگاه بکلی جمع آوری مال را رها کرد، در شمار پادشاهان ناتوان بشمار آمده، و از طریق سیاست، انحراف جسته است.

 

با همین مختصرشاهدی  که آورده شد معلوم میگردد که  نویسنده بصراحت میان اخلاق و رفتار مردم عادی با سلاطین تفاوت قایل میشود. چون در اینجا هدف  بررسی مسایل سیاسی نیست به این نکات پرداخته نمیشود ولی بنظر میرسد که همین مختصر نیز برای کسانیکه دست اندر کار سیاست هستند و حتی مردمان عادی نیز مشخص میکند که نباید از سیاسیون انتظار همه گونه صافی و صداقت را داشت.

از جانبی دیگر دیده میشود که آنچه را که به ماکیاول ( 1469 – 1527) نسبت میدهند حدود 500 سال پیش از او در جهان اسلام یا سرزمین های مرکزی اسلامی بصراحت مطرح شده است هرچند که مسلماً پیش از او نیز مطرح بوده است.

اما حتی پیش از این نیز چنین مسائلی مطرح بوده زیرا دولتها وجود داشته اند مخصوصاً در آنجائیکه دولتها قوی تر و گسترده تر بوده اند. برای مثال نگاهی به کتاب " سیاست" یا بروایتی " جمهوری" یا " دولت" نوشته افلاطون میاندازیم.

در جلد دوم مجموعه آثار افلاطون ترجمه محمد حسن لطفی چاپ دوم انتشارات خوارزمی؛ صفحه 955 چنین آمده است:

" گفتم: بنابراین اگر دروغ گفتن اصلاً روا باشد، باید آن را تنها برای زمامداران کشور مجاز شمرد که هرگاه خیر و صلاح جامعه ایجاب کند آن را خواه به منظور فریب دشمنان و خواه به نفع مردم کشور بکار ببرند. ولی اگر یکی از افراد جامعه به زمامدار دروغ بگوید گناه او چون گناه بیماری استکه درد خود را از پزشک پنهان کند، یا ورزشکاری که حالت بدن خود را از استاد پوشیده دارد، یا دریانوردی که ناخدا را اغفال کند و در باره وضع کشتی و سرنشینان آن، یا درخصوص کار خود و همکارانش به او دروغ بگوید.

گفت: کاملاً صحیح است.

گفتم: پس اگر زمامدار کشور واقف شود که:

( پیشه وری، خواه کارش غیبگوئی باشد، خواه پزشکی و خواه درودگری) زبان به دروغ گشاده است او را به کیفر خواهد رساند زیرا او با بدعتی که گذاشته، کشور را مانند کشتی در ورطه نابودی افکنده است.

گفت: اگر با گفتار، کردار نیز همراه شود نتیجه ای جز آنچه گفتی حاصل نخواهد شد."

 

با این نقل قول کاملاً مشخص میگردد که این مباحث از همان زمان که قدرت دولتی بصورت سازمان یافته بوجود آمد کاملاً مطرح بوده و البته این صحبتهای افلاطون نیز بوضوح نشان میدهد که پیش از او نیز نه تنها این موارد در عمل پیاده شده بلکه بصورت بحثی مورد پذیرش در میان مردمان در تمامی نقاط جهان و هر آنجا که دولتها و قدرتهای متمرکز در هر حدی بوده وجود داشته است.

اما بنظر میرسد در عصر حاضر مردمان با این مسائل بیگانه اند و مخصوصاً رهبران سیاسی سعی میکنند تا بدروغ به مردم نشان بدهند که آنها ابداً دروغ نمیگویند. در این میان آنهائی که در قدرت هستند چنین نشان میدهند وآنهائی نیز که در بیرون قدرت هستند میخواهند نشان بدهند که در قدرت نشستگان دروغ میگویند و چنانچه آنها بر قدرت بنشینند خلاف آن عمل میکنند ولی در همین جا بصراحت اعلام میکنم که: این متفکران برجسته عالم، حرف صحیح را زده اند و دولتمردان چنین خواهند بود و نباید فریب خورد که چنانچه افرادی که اکنون خارج از حکومت هستند ( اپوزیسیون خارج از رژیم) برسر کار بیایند حتماً کارهای عجیب و غریب ( همین دروغ نگفتن) میکنند.

 

متاسفانه چون قرار نیست بحث بدرازا بکشد به باز کردن تمام و کمال این مبحث پرداخته نمیشود زیرا نباید پذیرفت که دولتها حق دارند در همه حال و هرچقدر میخواهند دروغ بگویند ولی برای درک بیشتر مطلب و اینکه راهنمای خوبی برای ادامه بحث در دست باشد خواننده  به مطالعه کامل کتابهائی مانند  تهذیب الاخلاق و نوشته های ماکیاول ارجاع داده میشود.

 

نقل قولی از کتاب " شهریار" اثر ماکیاول، ترجمه محمود محمود،انتشارات عطار، چاپ دوم 1384، ص 101 ، فصل هفدهم:

" اکنون در باب صفات دیگر که قبلاً ذکر شده وارد بحث شده و گوئیم هر پادشاهی مایل است او را با رحم و مروت بدانند نه ظالم و جابر با این حال باید مواظب باشد که این صفت رحیم بودن او وسیله سوء استفاده دیگران نشود. سزار بورژیا به ظلم معروف بود ولیکن ظلم او مملکت رومانا را امنیت داد و متحد نمود و آنها را تحت اطاعت در آورد بنابراین اگر ما به حقیقت امر متوجه باشیم خواهیم دید که این شخص دل رحم تر از اهالی فلورانس بود زیرا اهالی فلورانس برای اینکه نسبت ظلم به آنها داده نشود گذاشتند به واسطه اختلافات و ضدیت شهر پیستوژا  ویران شود، این است که یک شهریار عاقل نباید از کلمه ظلم که به او نسبت خواهند داد ملاحظه و پروا داشته باشد مخصوصاً موقعی که بوسیله آن میتواند ملت خود را متحد و مطیع و با وفا نگاه دارد زیرا وقتی اغتشاش و نا امنی و هرج و مرج را بوسیله بعضی عملیات شدید ساکت و آرام کند در آخر بیشتر دل رحم و خوش قلب به قلم خواهد رفت تا اینکه بگذارد ترحم زیاد جریان صحیح کارها را ازمجرای اصلی خود منحرف ساخته کار به شورش و غوغا بکشد و بالاخره به خونریزی منجر شود، اغتشاش و شورش و بلوا سرمنشاء فساد و خرابی مملکت است در صورتی که فشار و سختی که از طرف شاه اعمال شود فقط متوجه اشخاص قلیل و معدودی می شود، با تمام این احوال برای شهریار تازه به تخت و تاج رسیده غیر ممکن است بتواند از این رسم فرار کند زیرا که مملکت جدید مملو از خطرات است چنانکه ویرژل از زبان دیدرو می گوید:

" روزگار بی مهر و وفا و تازگی سلطنت مرا مجبور میکند که مملکت پهناور خود را حفظ کنم."

 

چند سطر بعد میگوید:

" قهراً در این مورد این سئوال پیش میآید که آیا کدام یک از این دو موضوع بهتر است یعنی شاه را دوست بدارند و یا اینکه از او بترسند؟ ... به عبارت دیگر محبوب بودن بهتر است یا عکس آن؟ ... جواب سئوال فوق این استکه هردو اینها بایستی در وجود شاه موجود باشد لیکن محبت را با ترس ممکن نیست در یک جا جمع نمود و اگر بخواهیم یکی از این دو را انتخاب کنیم به مراتب بهتر خواهد بود که ترس را بر محبت ترجیح دهیم، زیرا به طور کلی مسلم شده است که بشر ناسپاس، متلون و غدار است، برای احتراز از خطر بسیار ماهر و جهت جلب منافع خویش طماع می باشد و مادامی که از شما استفاده میکند و شما به او نفع میرسانید نسبت به شما وفادار است."

 

جالب استکه این عقیده ماکیالول ( بشر ناسپاس متلون غدار ووو است)، را ابن راوندی  قرن ها پیش از او در کتابش مطرح کرده بود، ماجرای آن نیز بسیار جالب است ولی در جای دیگری آورده خواهد شد.

 

ماکیاول در چند سطر بعد میگوید:

" به علاوه مردم در رفتارشان نسبت به کسی که خود را مهربان و محبوب نشان داده است چندان متوجه و دقیق نیستند در صورتیکه بیشتر نسبت به آن کسی که خود را ترسناک جلوه داده است متوجه و دقیق میباشند زیرا محبت فقط با رشته های یک عهد و میثاق بسته شده است و چون بشر زود رنج است این رشته به تحریک یک نفع قلیل شخصی هر آن قابل پاره شدن است ولی ترس این طور نیست، ترس بسته به خوف مجازات است ورشته این خوف هم هرگز سست نمی شود، در هر حال یک پادشاه مآل اندیش باید ترس را چنان عاقلانه پابرجا کند که اگر نتواند جلب محبت بکند اقلاً منفور نشود زیرا یک نفر ممکن است طوری باشد که اگر از او بترسند ولی طرف نفرت هم واقع نشود. البته در عین حال بایستی پادشاه متوجه باشد که به عرض و ناموس مردم دست درازی نشود و اگر مجبور باشد کسی را بقتل برساند باید علت و دلیل روشنی برای ارتکاب این عمل داشته باشد ولی مافوق همه اینها باید از دست درازی به مال مردم احتراز کند چون مردم مرگ پدر را زودتر از مال پدر فراموش میکنند..."

 

سوای مفاهیم مطرح شده از جانب ماکیاول واینکه تا چه حد درست یا نادرست است (که البته بیشتر درست است ولی میتوانست گسترده تر و با بیان موارد بیشتر و روشن تر بیان شود) اما چند نکته از  بیان این نقل قول مورد نظر و توجه بود:

1- اینکه میتوان این نظرات را هرچند درباره شاهان مطرح شده، ولی در کلیت برای سیاستمداران و در تمامی اداوار گسترش داد و حتی به عصر حاضر نیز نگاه کرد و دید که نمیتوان انتظار داشت که رهبران سیاسی بتوانند همه مردم را راضی کنند ولی چنین استکه:

در هر مقطعی نکته ای اساسی و مهمترین میباشد و ابتدا باید آن را در نظر گرفت و بدان پرداخت. دیگر اینکه همیشه  مردم به تمام مسائل آگاه نیستند.  حتی اگر اکثریت وسیعی از مردم بدنبال چیزی و نظری و یا خواسته ای باشند حتماً آن صحیح نیست و نباید تسلیم آن شد زیرا در صورتیکه اشتباه فاحشی بواسطه آن صورت گرفت ممکن است راه برگشت و اصلاح سخت باشد. باید توجه داشت زمانیکه مردم  به اشتباه خود پی بردند بسادگی از خود سلب مسئولیت کرده و با این استدلال که آنها خبره کار ویا سیاسی نیستند، بلکه این وظیفه سیاسیون بوده، همه چیز را بگردن سیاسیون و مسئولین مملکت میاندازند.

2- پس از مطالعه شهریار مشخص میگردد که در اصل ماکیاول چیزی  بغیر از آنچه که واقعیات موجود بوده را بیان نکرده است. آن اتهامی که بر او وارد کرده اند و او را پایه گذار حقه بازی در سیاست قلمداد میکنند کاملاً غلط است و این مردمان ناسپاس (همانطوریکه در همین نقل قول از ماکیاول آمد) بجای اینکه انتقاد را بر خود بدانند آنرا بر ماکیاول وارد آورده اند و اصطلاح ماکیاولیسم را متداول کرده اند. ماکیاول تئوری بد جنسی یا حرکت خلاف اخلاقیات در سیاست را نداد بلکه واقعیات موجود در سیاست را همانطور که بود و  با ذکر نمونه هائی بیان کرد.

3- یک تفاوت اساسی میان اساس نوشتار ماکیاول و ابن یحیی هست اینکه: ماکیاول مبنای حرکت یا نوشتارش سیاست است و بیان آن،  و در این راستا به اخلاق سیاسیون و اخلاق در سیاست نیز پرداخته است در حالیکه هدف ابن یحیی نوشتن کتابی در اخلاق بطور عام بوده و در این مسیر و در بیان نکات مهم اخلاقی بدرستی نشان میدهد که رذایل و فضایل اخلاقی در خصوص مردمان عادی و رهبران سیاسی متفاوت است.

در اینجاست که باز متوجه میشویم  در نگاهمان به رفتار سیاسیون باید دقیق باشیم و آنها را همسنگ مردم عادی قرار ندهیم  و در بررسی مسایل سیاسی و موضع گیری در موارد حساس هشیار باشیم.

 

حال که بحث بدینجا رسید و بدلیل اینکه شاید فرصتی مناسب دست ندهد تا به این زودیها به دو سه نکته دیگر پرداخته شود آنها  نیز در همین جا مطرح میشوند.

چند سال پیش در یکی از همین کتبی که در منزل دارم به این نوشته ای  برخورد کردم که " بعضی معتقد بودند انسان از نسل میمون است".  این کتاب کیمیای سعادت ( ترجمه طهارة الاعراق ابو علی مسکویه رازی ) ترجمه میرزا ابوطالب زنجانی، مقدمه و تصحیح دکتر ابوالقاسم امامی، دفتر نشر میراث مکتوب، چاپ اول 1375 است که توسط ابوعلی مسکویه فوت 421 ه ق  نوشته شده بود.

او در این کتاب که بسیار پیشتر از داروین نوشته شده نشان میدهد که  در جهان اسلام  فرضیه تکاملی و بطور مشخص  تکامل انسان از میمون مطرح شده بود؛ امری که اگر به هر مسلمانی بگویند برایش باور نکردنی است. ولی من مطمئن هستم که این کتاب در غرب بوده و این فرضیه به گوش امثال داروین رسیده بوده است. حال باید پرسید: این کتاب در کجا زندانی بوده که ایرانیان و دانشمندان ایران از آن بی اطلاع بودند؟

 

ص 74:

... واین نیست مگر از روی اینکه نفس ناطقه بهتر از سایر نفوس است و این ناطقه در حیوان کم کم بیاید تا در بعضی که کاملترین جاندارهاست نزدیک به آدمی باشد که در پست ترین پایه آدمی زیست کرده. زیرا که پست ترین آدمیزادان آن است که عقلش مانند جاندار باشد که آنها گروهی هستند در آخر آبادانی زمین در جنوب و شمال که چندان با میمون تفاوتی ندارند و به همان جزئی تفاوت آن گروه را انسان گویند.

 

ص 97:

پس باز حیوان از این مرتبه بالاتر رفته میرسد به جائی که مانند انسان کارگریها میکند، ومانند آدمی کردارها از او سرمیزند بی آنکه آموخته باشد از کسی. و این مانند میمونها و امثال آنهاست که از نهایت هوشی که دارند می آمورند پاره ای حرکات را به محض دیدن. چون ببینند آدمی کاری میکند آنان هم همان کار را بنمایند، بی آنکه آدمی را به زحمت بیندازند. و این آخرین افق است که هرگاه یک قدم دیگر برداشتی برای او ممکن بودی انسان شود و هر آینه انسان بودی به قبول عقل و تمیز، و ادراک نمودی و صورت و آلات انسان گرفتی، و علم و هنر آموختی و قوا و ملکات و مواهب خداوندی را دارا شدی که به آن ملکات و قوای ترقیات بزرگ را به دست آوردی چون افق انسان را ملاحظه کنی اولین افق انسانی که چسبیده است به آخرین افق حیوانات مراتب کسانی است که در آخر معموره دنیا از شمال و جنوب اقامت دارند. مانند یاجوج و ماجوج و اواخر بلاد سیاهان و امثال آنها از کسانی که چندان فرقی با میمونها ندارند، مگر بسیار کم و اندک.

 

 

در " اسفار اربعه" نوشته ملاصدرا ( تولد 979- وفات 1050 ه ق)، ترجمه محمد خواجوی، انتشارات مولی، سفر چهارم جلد اول چاپ دوم 1383 صفحه 349 چنین آمده است:

" اگر گویی: اینکه گفتی قول به انقلاب ِ حقیقت است و این ممتنع و محال میباشد.

گویم: این مربوط به انقلاب حقیقت نیست، زیرا انقلابِ چیزی عبارت از این است که ماهیتِ چیزی- از آن حیث که نه معدوم است و نه موجود- به ماهیتِ چیزی دیگر به حسب معنی و مفهوم انقلاب پیدا کند، واین ممتنع و محال است، چون ماهیت از آن حیث که نه موجود است و نه معدوم، جز خودش نیست، و همین طور ممتنع استکه وجود ماهیت به ماهیت دیگری – بدون ماده مشترک که صور را به حسب انفعالاتی که بر آن واردمیشود تبدیل میکند – انقلاب پیدا کند و یا حقیقت بسیطی به استکمال صورت جوهری در نفس خویش، تا متقوم به اوصاف ذاتی دیگری- غیر از آنچه که نخست بود- گردد و این، ممتنع و محال نمی باشد، زیرا وجود بر ماهیت تقدم و پیشی دارد، و آن اصل است و ماهیات تابع آن.

آیا نمی نگری! صور طبیعی تکامل و اشتداد پیدا میکنند تا آنکه از ماده تجرد می یابند و انقلاب به صورتی عقلی که موجود در عالم اعلایِ عقلی – به صفت وحدت و تجرد – است می یابند؟ نفوس هم همین گونه اند- ولی برعکس این- یعنی در عالم عقل یک چیز و یک جوهر مبسوط ( بسیط ) و متحد عقلی بوده و سپس تکثیر پیدا کرده و در این عالم فرود آمدند و به سبب ضعف و سستی و تجوهرشان، چنگ به دامن ابدان طبیعی زده و تشبت به کالبدهای جسمانی پیدا نمودند و در منازل پست پائینی سُکنا گزیدند، پس در این دو امر در حقیقت چیزی – به گونه محال – نمی باشد، زیرا اشیاء نوعی و مفهومات و محدود را – مانند انسان و زمین وفلک و آب و غیر اینها- گونه های مختلفی از وجود و اطواری از کون است که بعضیشان طبیعی و بعضیشان نفسی و بعضی دیگرشان عقلی و برخیشان الهیِ اسمائی میباشند. و..."

 

 

باید توجه داشت که همانگونه که در این نوشتار هم اشاره شد بسیاری از کتب جهان اسلام در غرب هست که در جهان اسلام یا کشورهای اسلامی نیست و یا هست اما در گوشه ای خاک میخورد ( زندانی شده است) و در دسترس عموم نیست، پس این امکان که چنین تئوری ها و بسیاری دیگر از جمله تئوری جاذبه  از جهان اسلام و توسط همین کتب به غرب رسیده باشد زیاد است.

در مقدمه ابن خلدون (تولد 732 تونس- فوت 808 ه ق قاهره)، ترجمه محمد پروین گنابادی، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی چاپ چهارم 1362،  صفحه 81 ،  نیز اشاره به این میشود که زمین کروی است و چنین و چنان و آنچه که باعث میشود هیچ چیزی  به اطراف پخش نشود نیروی جاذبه است. این موضوع حداقل 300 سال پیش از تولد نیوتن ( 1642- 1727) بیان شده است.

 

نتیجه

حال با این توضیحات خواننده هوشمند مسلماً متوجه شده است که برای نوشتن همین مطلب بظاهر ساده و کوتاه،  نیاز به چه میزان مطالعه بوده تا با توجه به آن زمینه ها و در دست و بودن متون مرجع در زمان نگارش و با ذکر منبع و نقل قول به بررسی پرداخت؛ هرچند بیاد آوردن این قطعات و پیدا کردن آنها کار چندان ساده ای نبود.

بهر حال مجموعه کتابهائی که اکنون تهیه کرده ام حاصل تمام عمرم است که واقعاً هم با تلاش و سختی توانسته ام آنها را پیدا و تهیه کنم. کار من نیز مطالعه همین کتابها و گاه نیز نوشتن مطلبی است که آن نیز برمبنای مطالعه همین کتب مرجع است وگرنه برخلاف بسیاری از مردمان که نخوانده وارد هر بحثی میشوند، علم لدنی ندارم.

کاری  بدین ندارم که دیگران پولشان را خرج چه میکنند و چرا آنچه را دارند مجانی در اختیار کسی قرار نمیدهند؛ ولی این نوشته ها حاصل یا ثمره یا شیره تمامی عمرم است که  کاملاً رایگان ارائه میشود. ولی کتابهایم را لازم دارم و نمیتوانم آن را در اختیار کسی قرار بدهم لطفاً اگر کتاب خوان هستید کمی هم پول خود را صرف خرید کتاب بکنید.

 

                          سپتامبر 2009       شهریور  1388

                                                   اپسالا – سوئد     حسن بایگان

hassan@baygan.net

hassan@baygan.org

www.baygan.org

بعدالتحریر:

نوشتن این مطلب در تاریخ فوق به اتمام رسید ولی بدلائلی تا امروز که بیشتر از دو سال میشود آن را منتشر نکردم. بازهم  تعدادی نوشته های  آماده  دارم که بهمین ترتیب مانده است؛ در اساس قصدم این بود تا آنها را بصورت کتاب منتشر کنم ولی بنظر نمیرسد کسی در ایران و یا خارج جرات بکند

نوشته های من را منتشر بکند؛ نه تنها بخاطر مطالب آن بلکه حتی بخاطر نام من  "حسن بایگان"  جرات این کار راندارند؛  زیرا زیر ضرب  دولتها میروند.

 

                           18  اکتبر 2011       26 مهر 1390

                                                       اپسالا – سوئد      حسن بایگان